روایت کار و خانواده و خود زنان، از دید عموم مردم موانعی هستند که مانع رشد و پیشرفت زنان در جامعه شدهاند. آنها معتقدند که مشاغل سطح بالا به ساعات کاری بسیار طولانیای نیاز دارند و حس فداکاری زنان نسبت به خانواده و فرزندانشان این امر را غیرممکن میکند. در نتیجه سپردن چنین مشاغلی به آنها باعث صدمه دیدن آن جایگاه و شغل میشود.
اما همین عموم مردم دلیلی برای عدم رشد و پیشرفت زنانی که مادر نبودند، نداشتند. چرا که ” روایت کار و خانواده ” نمیتواند این موضوع را توجیه کند. اکنون مسئله ایجاد تعادل میان کار و خانواده هم زنان و هم مردان را دچار مشکل کرده است؛ اما مشکلات چه کسی بغرنجتر است؟ زنان! یا مردان!
اگر پارت اول را مطالعه نکردهاید میتوانید از لینک زیر آن را مطالعه کنید.
در این مقاله که پارت دوم از سری مقالات موانع رشد زنان از دید دانشگاه هاروارد است؛ به بررسی توجیههایی که مردم جهان به طور ناخودآگاه در مقابل عدم پیشرفت زنان میآورند، پرداخته شده است. همچنین به تحلیل تفاوت در ایجاد تعادل میان خانواده و کار در مردان و زنان پرداخته میشود.
به نظر شما مردان چگونه میان کار و خانواده خود تعادل برقرار میکنند؟ آیا اصلا تعادلی برقرار میکنند؟ اگر تعادلی برقرار نمیکنند چرا زنها محکوم به برقراری تعادل هستند؟
دفاع روانشناختی ناخودآگاه و باورهای جهانی
ما فیلم مصاحبههای خود را مجددا نگاه کردیم، این بار نه تنها به آنچه مصاحبهشوندهها گفتهاند (یا حتی نگفتهاند) توجه کردیم بلکه به نحوه بیان آنها نیز توجه ویژهای داشتیم. نتیجه این کار درخشان بود. آگاهانه یا به طرز ناخودآگاه، تقریبا تمامی کارمندانی که ما با آنها صحبت کرده بودیم فاش کردند که از نظر احساسی از تقاضاهای بیامان شرکت ضربه خوردهاند. تقاضاهایی مانند دسترسی شبانهروزی در کل هفته و انتخابهای روزانهای که آنها را وادار میکند بین خانواده و شغل خود یکی را انتخاب کنند.
به دلیل این تقاضاها، اضطراب و استرسی در کارکنان بوجود میآید که در این شرایط باید یک سری اقدامات محافظتی انجام میشد. اقدامات لازمی که مدیران شرکت را از قرار دادن کارمندان در مقابل انتخابهای شیطانی و وادار کردن آنها به انتخاب کردن باز میدارد. این اقدامات محافظتی همچنین کارکنان را از قرار گرفتن در موقعیتی که به قیمتهای سنگینی باید تاوان آن انتخابها را بپردازند باز میدارد.
محور اصلی این اقدامات حفاظتی در اعتقاد به آمادگی طبیعی زنان برای خانواده، و در مردان برای کار بود. در سطح کارمندان، این اقدامات حفاظتی به عنوان مکانیسمهای دفاعی روانی ناخودآگاه ظاهر شدند که باعث تقویت شکاف جنسیتی بین کار و خانواده میشود.
در سطح سازمانی، این اقدامات حفاظتی به عنوان یک اعتقاد جهانی در “روایت کار و خانواده” ظاهر شدند و در فرم سیاسی همان طور که خانهنشینی، زنان را به طور موثر از مسیر مشارکت خارج کرد، ظاهر شدند. این پویاییهای سطح کارمندی و سطح شرکتی با یکدیگر عمل میکنند تا سیستم دفاع اجتماعی شرکت را بسازند.
تمام طرفین از این اقدامات در کوتاه مدت سود بردند. مدیران شرکت دیگر میتوانستند مسئولیت عدم حضور یا کمبود کارکنان زن، که غیرقابل اجتناب بود را با این اقدامات از بین ببرند. کارمندان نیز میتوانستند با تصمیمات خود از صلح و آرامش برخوردار شوند:
مردان میتوانستند فداکاریهایی را که زنان برای ورود به محل کار انجام دادهاند را اجتنابناپذیر در نظر بگیرند. و زنان میتوانستند فداکاریهایی را که در بدو ورود به شغل خود انجام میدادند، طبیعی در نظر بگیرند. در عین حال، فرهنگ ساعات طولانی شرکت بیچون و چرا باقی ماند.
اما مانند همه مانورهای دفاعی، این سیستم دفاع اجتماعی کاملا بدون نقص کار نکرد. تعارضات به ناخودآگاه انسان متصلاند. این تعارضاتی که به ناخودآگاه انسان وابسته دانسته شده بودند صرفاً پنهان میشوند؛ حل نشدهاند. و همین مسئله باعث شد اضطراب و نگرانیها به طور پیوسته در خودآگاه انسانها خود را ظاهر کنند، که این تجربه در میان زنان متفاوت از مردان است.
تحلیل مشکل ” روایت کار و خانواده ” برای مردان
در یک فرهنگ کاری با ساعات کاری طولانی، مردان یک هویت اصلی دارند: این هویت عبارت است از یک کارمند ایدهآل، کاملا متعهد و کاملا دردسترس. مردان برای اینکه دقیقا متناسب با این تصویر ذهنی باشند، باید موضع روانشناختی “شغل من اولویت اول من است” را اتخاذ کنند. هویتهای غیرکاری، مهم نیستند که از نظر شخصی برای مردان چقدر معنادار و مهم باشند، آنها مشروط به مسائل دیگر و اولویت دوم به حساب میآیند. به طور طبیعی، این ضرورت کارمند ایدهآل بودن، تعارضات و کشمکشهایی را در خانه به ویژه برای والدین ایجاد میکند.
مردانی که با آنها صحبت کردیم به وضوح احساس گناه بسیاری را نسبت به مدت زمان کمی که در کنار خانواده خود میگذراندند، تجربه میکردند. آنها در مورد احساس دلبستگی عاطفی عمیقی که به خانواده خود داشتند، صحبت کردند. آنها به ما گفتند که چقدر از زمانهایی که دور از خانواده سپری کردند، پشیمان هستند. آنها همچنین با جزئیات دقیقتری شرح دادند که نحوه تعاملات آنها با کودکان، فرزندانشان را از آنها ناامید کرده است.
مردان برای مدیریت این احساسات از یک تاکتیک روانشناختی کلیدی استفاده میکردند. آنها احساس گناه و غم خود را از یکدیگر جدا میکردند و آن احساسات را بر روی کارمندان زن در شرکت تخلیه میکردند. یعنی به نحوی با زنان رفتار میکردند که زنها احساس گناه و غم آنها را به دوش بکشند و با این کار اندکی از احساس گناه خود را کم کنند. جوجیتسو روانشناختیای را که یکی از کارکنان مرد در هنگام توجیه ” روایت کار و خانواده ” به کار گرفته است تا دلیل عدم پیشرفت زنان در شرکتها را توضیح دهد، را در نظر بگیرید. وی گفت: “من از صمیم قلب اعتقاد دارم که زنان با چالشهای مختلفی روبرو هستند. یک تبانی در جامعه وجود دارد که این خود زن است که مرخصی زایمانش را طولانی میکند. البته برخی از ضروریات بیولوژیکی نیز وجود دارد که این امر را طولانی میکند. وقتی فرزند اولم به دنیا آمد، باید او را از اتاق زایمان به شیرخوارگاه منتقل میکردم. در این فاصله تقریبا تمام مواد شیمیاییایی که در مغزم آزاد میشدند را میتوانستم حس کنم. در این مدت کم، آنقدر اثر این مواد شیمیایی زیاد بود که کاملا حس میکردم عاشق دخترم هستم و نمیتوانم دنیایی بدون او را تصور کنم. منظورم این است که کاملا متوجه حس مادرها میشوم. من فقط در هشت دقیقه اول زندگی دخترم این احساس را داشتم. بنابراین میتوانم درک کنم که چرا دل کندن مادرها از این حس و برگشتن سرکار برایشان سخت است. آخر چگونه امکان دارد از این حس گذشت و به سر کار رفت؟”
اجازه دهید بر سر همین موضوع صحبت کنیم. اگر او درک میکند و سرکار رفتن سخت است پس چرا او به سر کار خود برگشته است؟ دلیل او برای فرار از این تجربه احساسی و عاطفی چه بوده است؟ دلیل او همان حسی است که او تصور میکند مشکلات زنان و تلاشهای آنها برای ایجاد تعادل میان کار و خانواده را درک میکند!
وی برای رفع گناه و غمواندوه ناشی از بازگشت به هفتههای کاری بسیار پرتقاضا و شلوغ خود، تجربه عاطفی شدید خود را بر روی همکاران زن خود در محل کار خود تصویر میکرد. حرکتی که به او اجازه میداد در حالی که هنوز با احساسات خود در ارتباط است اما از بخش عمده این احساسات رهایی یابد.
بیایید داستان او را باز کنیم. او با تمایز میان زنان و مردان شروع کرد و احساسات مادرانه را به زیستشناسی پیوند داد. او پیشنهاد داد که این زنان هستند که تجربه والد بودن را دارند، نه مردان. او به طور ناگهانی مسیر را تغییر داد تا در مورد تجربه به شدت عاطفی والد بودن خود صحبت کند. اما مجددا مسیر داستان را عوض کرد، از این تجربه فاصله گرفت و آن را بر روی دوش زنان انداخت. در واقع، معنی سخنان او این بود که “من این احساس را تجربه کردم اما زودگذر بود، و اکنون که این حس را تجربه کردم و اکنون که در این سرزمین رویایی توریستی بیش نبودم، کاملا احساس زنان را درک میکنم و میدانم چه مشکلات احساسی و سختی را پشت سر میگذارند”. به عبارتی دیگر یعنی عواطفی که او تجربه کرده بود، اکنون دیگر به او تعلق ندارد و متعلق به زنان است.
در آن مرحله، وی گفتگو را به دنیای کار مردسالارانه منتقل کرد. او در مورد زمان حضورش در محل کار خود به ما گفت، محلی که به قول خودش مردان در مورد مسائل کاری و سیاسی صحبت میکنند. محلی که به گفته او جایی برای تجربههای عاطفی و احساس پدرومادر شدن وجود ندارد و به طور ضمنی مکان این تجربیات را به دنیای زنان منتقل میکند. به گفته وی زنان و مردان تعهدات مختلفی نسبت به کار و خانواده خود دارند. او اظهار داشت که در این مسئله نمیتواند تنها به یک نمونه از این تعهدات فکر کند مثلا اینکه پدرها شش ماه مرخصی زایمان بگیرند و در خانه بمانند تا از کودک مراقبت کند در حالی که مادرها دوباره به سر کار خود میرود!
این مرد تنها مردی نبود که زنان را به عنوان حاملان اصلی غمواندوه در مورد محدود بودن زمانهایی که با خانواده خود میگذراندند، موظف میدانست. این دفاع روانی برای بسیاری از مردان آن شرکت توهم یک زندگی کامل را فراهم کرده بود و آنها را قادر میساخت که به عنوان کارمندان متعهد این شرکت از اعتبار برخوردار باشند. اما این دفاع فقط یک چسبزخم به حساب میآید و جلوی آسیبهای جدی را نمیتواند بگیرد. در حقیقت خواستههای بیامان خانواده، به راحتی قابل رفع کردن نیستند.
تحلیل مشکل ” روایت کار و خانواده” برای زنان
زنان تنشهای روانی متفاوتی را تجربه میکنند. مطابق ” روایت کار و خانواده ” و مفاهیم فرهنگی گستردهتری که وجود دارد، تعهد زنان نسبت به خانواده از نظر ماهیتی اساسی است، بنابراین تعهد آنها به کار باید ثانویه باشد. از زنان انتظار میرود رویکردی شدید در مورد فرزندپروری داشته باشند و مدام به خودشان بگویند “خانواده من اولویت اول من است”. موضعی که توسط شرکتها مورد تشویق قرار گرفته است و با خانهنشینی قابل تحقق است. اما این موضع ” اولویت اول خانواده”، هزینههای قابل توجهی را برای مشاغل زنان به بار میآورد و در مقابل جاهطلبیهای حرفهای زنان مدام به پرواز در میآید. به عبارتی دیگر زنان هر بار که میخواهند طعم پیشرفتی را بچشند این موضع “اولویت اول خانواده” مانع آن میشود و زنان تصور میکنند که اگر پیشرفت کنند یعنی خانواده خود را در اولویت دوم قرار دادهاند این چنین است که احساس عذاب وجدان و گناه مانع آنها میشود.
بسیاری از زنان در شرکتهای اقتصادی بزرگ در سراسر جهان، طعم موفقیتهای حرفهای را چشیدهاند و در برابر این ایده که به خانه تعلق دارند مقاومت کردهاند؛ و همین مقاومتها باعث حاد شدن تنشهای روانیایی که زنان تجربه میکنند، میشود. آنها مایل به پیروی از طرح “فداکاری برای خانواده” بودند، اما علنا با ایده جدا کردن مولفه کاری از هویت خود جنگیدند.
یکی از عوامل اصلی فشار بر روی زنان، مشهور و شناخته شده نبودن کارکنان زنی بود که مادر بودند.
این دوگانگی را در تجربه یکی از کارکنان زن آن شرکت که مادر بود میتوانید مشاهده کنید. مادری که که علی رغم داشتن یک همسر خانواده محور، در مورد عدم توانایی وی در پذیرش مسئولیت و شانه خالی کردن وی در مقابل مسائل خانواده، صحبت کرده است. وی به ما گفت: ” بین نحوه نگاه کردن مادر و پدر به فرزندان خود و حس مسئولیتپذیری که هر یک احساس میکنند، تفاوت وجود دارد. من احساس میکنم همتایان مرد من راحتتر میتوانند از آنچه که در خانه اتفاق میافتد، خود را جدا کنند. اگر من هم خودم را از مسائل خانه به نوعی جدا کنم، مسلما خانواده از هم نمیپاشد اما من نسبت به دور کردن خودم از خانوادهام احساس خوبی ندارم، بنابراین هرگز این اتفاق نمیافتد.”
با این وجود تعهد کاری وی نیز بسیار قوی بود و این تعهد قوی نسبت به کارش او را در خماری نگه میداشت تا درک کند که آیا مسئولیتهایی که او نسبت به خانوادهاش دارد اجازه میدهد او بتواند فضای کاری خود را به طور حرفهای توسعه دهد یا خیر. او گفت: “من میدانم که گاه به گاه ناامید و خسته میشوم.من میدانم که هنوز خیلی چیزها هست که باید یاد بگیرم … به خودم شک ندارم … من میدانم که بین نیاز به یادگیری و نیاز به رشد تفاوت زیادی وجود دارد. من به طور کلی به این موضوع شک دارم که بتوانم ضمن احترام به تعهداتی که به خانوادهام دادهام، به این موضوع نیز احترام بگذارم. این مسئله یک نگرانی مداوم است.” دوگانگیای که او در مورد حرفه خود احساس میکند در این مرحله به اوج خود میرسد. او هویت خانوادگی خود را تمام و کمال پذیرفته بود اما تمایلی به کنار گذاشتن هویت کاری خود نداشت. دقیقا به همین دلیل که تمایلی به کنار گذاشتن هویت کاری خود نداشت از خود مطمئن بود که شکی در وجودش ایجاد نخواهد شد اما سپس ادامه داد تا بگوید که در مواقعی نسز واقعا شک تمام وجودش را فرا میگرفته است. پس این مسئله برای او یک جدال همیشگی بین امیدواری و ناامیدی است.
بسیاری دیگر از کارکنان زن در آن شرکت به طور مشابهای با احکام ” روایت کار و خانواده ” برای رد جایگاه یک فرد حرفهای جاهطلب در جدال بودند. این بدان معنا است که زنان نتوانستند از تمام مزایای روانی آن به عنوان یک دفاع اجتماعی استفاده کنند. آنها با رعایت دستورالعملهای فرهنگی مبنی بر اینکه آنها سرپرست اصلی خانواده هستند، به مردان این امکان را میدهند که به طور جدی آن وجه جدا شده از وجودشان را بشناسند اما آنها(مردان) هویت کاری خود را رها نمیکردند. بنابراین، این تفسیر روانشناختی که مردان دریافتند، تصمیم آنها را در داشتن تعهد کامل به یک هویت کاری، انتخابی “صحیح” میدانست. اما این تفسیر در دسترس زنان نبود، زنانی که اگر تمام و کمال خود را وقف خانواده خود نمیکردند و تعهد کامل به هویت خانوادگی نداشتند یعنی انتخاب “اشتباه” کردهاند. زنان شاغل در این شرایط از هویتهایی متناقض برخوردار هستند و دیگران آنها را وادار می کند دائما ارزیابی کنند که آیا باید از آرزوهای شغلی خود کم کنند؟ یا نه؟
این تنشهای افزایشی در شرکت به طور منظم یادآوری میکردند که زنان به جای اینکه در خانه باشند در محل اشتباهی یعنی محل کار بودند. “فاکتور فشار” عاملی است که زنان اگر میخواستند هویت کاری خود را به عنوان یک فرد حرفهای جاهطلب حفظ کنند، باید به طور مداوم در برابر این فاکتور مقاومت میکردند.
نظر شما چیست؟ روایت کار و خانواده چه تاثیری بر روی عدم پیشرفت زنان دارد؟ چرا زنان محکوم به پیروی از ” روایت کار و خانواده ” هستند؟ شما نحوه برقراری تعادل میان خانواده و کار را در مردان و زنان چگونه توصیف میکنید؟ به نظر شما کار درست را چه کسی انجام میدهد؟ آیا میتوان در هر صورت تعادلی میان مسئولیتهای زن و مرد در خانواده ایجاد کرد؟
در پارت سوم سری مقالات موانع رشد زنان از دید دانشگاه هاروارد به بررسی قدرت و تاثیر فاکتور فشار بر روی زنان و نتیجهگیری نهایی از این موضوع پرداخته شده است. پارت سوم را میتوانید بعد از انتشار از لینک زیر در سایت هاوکنیو مطالعه کنید.
برای ارسال دیدگاه خود، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
ورود